به نامه خداییکه در همین نزدیکیست و جز او هیچ عشقی ازلی و ابدی نیست ...
راستش برای اولین بارمه که تو یه جمع زیادی میخوام حرف بزنم احساس میکنم خیلی حرف باید بزنم ولی نمیدونم چی بنویسم ...
اول اینکه منم مثله همه خیلی خوشحالم که تو یه مهمونیه خیلی بزرگ دعوت هستم
اونم یه مهمونی که میزبانش خدای منه .
آره خدا همون خداییکه به قوله سهراب سپهری :
و خداییکه در این نزدیکی است ... لای این شبو ها. پای آن کاج بلند ....
میخوام یه چیزی بگم : اینکه اگه همه بدونن که خدایی در این نزدیکی است خیلی خوبه یا اینکه بدونن خدا همیشه با ماست و بدونن هرگز تنها نیستند خوبه ...
فضل خدای را که تواند شمار کرد
یا کیست آنکه شکر یکی از هزار کرد
من یاد گرفتم که دیگه هرگز چاهی نداشته باشم جز خدا . مقصودم از چاه بر میگرده به کار حضرت علی که تو اون همه آدم کسی نبود که به حرفاش گوش کنه . و تنها چاهی بود که باهاش دردو دل میکرد ...
خدای من .. خدای شما .. خیلی بیشتر از اینا ما را دوست داره . حتی بیشتر از خودمون ما را دوست داره ...
خوب دیگه چون نمیخوام بیاین و بگین خیلی طولانی بود ولی خوندیم همین جا همتونو به خدای مهربون میسپارم......(ما رو هم تو دعاهاتون شریک کنید)
..بانو..
سلامممم خوبیــــــــــــن؟
یه خبر مهم ...
از امروز قراره این وبلاگ دو نفره بشه
راستش از اول هم که شروع به نوشتن کردم دلم می خواست دو نفره باشه ...
ولی اون ... نشد ...
حالا یه نفر دیگه اومده
می شناسینش بانوی خودمون !
بانو قول داده چون من نمی تونم زیاد بیام هفته ای یه بار آپدیت کنه
اما شرمنده هر چی بهش میگم حاضر نمیشه که بیاد نظر بده
مخصوصا اگه ... ببخشیدا ... روم به دیوار .. اگه پسر باشین ...
اشکال نداره اون می نویسه من میام نظر میدم
خلاصه که با این حال و هوای غم گرفته وبلاگستان که هر روز یکی میره
آدم اصلا نوشتنش نمیاد
اه این بانو همش میگه بسه ... هنوز نیومده
تا منو نزده برم زودی میام ...
دعام کنید باشه؟ موقع افطار ... سحر ... یادتون نره ها !
شگفتا !
وقتی که بود نمی دیدم ...وقتی که می خواند... نمی شنیدم
وقتی دیدم که نبود ... وقتی شنیدم که نخواند
.. سایه ..
نه!من که باور نمی کنم.میبخونم بعد میام نظر میدم.راستی من اول شدم
سلام سایه امیدوارم که خوب باشی خیلی خوشحالم که برگشتی زود ولی یه گله هم ازت داریم که بعدا بهت می گم راستی ورود دوست جدیدت رو هم تبریک می گم و امیدوارم که به خوبی تو باشه موفق باشی
سلام آبجی.خوب کردی مینویسی اینجا.راستی عکسه رو بر داشتین یا خودش نیومده ............ما خیلی مخلصیم.باید یه بار بیام اینجا کلی حرف بزنم.هم برا تو هم سایهء عزیز.امشب نیست.....حالم خوب نیست......مخلصیم.
سلام.چه خوب٬اون وقت ما می تونیم هم از نوشته های تو و هم نوشته های بانو استفاده کنیم:)).تصمیم جالبیه.به هر حال هر کدومتون میخواد اول شروع کنه ٬ یه کم زودتر٬بابا زود باشین دیگه.بابای می بینمت
اول از همه دو نفره شدن رو تبریک میگم هم به تو هم به بانوی عزیز؛بعدشم اینکه شما هم ما رو دعا کنین؛
و...........مهمتر اینکه دست گلت درد نکنه....چه قدر خوبی
چه قدر گلی چه قدر ماهی.....عالی شده....وبلاگمو باز کردم هی نیگاش میکنم....
سلام خوبی عزیز
آفرین کار خوبی کردی که وبلاگتو دو نفره کردی
از اینکه اینقدر دیر به دیر می بینمت در عذابم و رنج می برم
موفق باشی عزیز
ذوق نزن که بهت گفتم عزیز برای تماشاچیان بود
بابای
راست میگی! دل پرشین بلاگ خیلی گرفته... همه از اون حس و حال افتادن... خیلی دارن مینویسن فقط برای اینکه بدرود نگن... شما هم واسه ما دعا کن سایه خانومی... راستی بلاگت خیلی خوشگل شده... میتونی بهم بگی چه جوری بک گراند ثابت میذاری پشت صفحه؟؟
سلام آبجی سایه ... نماز و روزه هاتون قبول باشه ... دو نفره
شدن وبلاگتون رو تبریک میگم .با اجازتون یه لینک از شما می خوام بذارم تو وبلاگم.دعا یادتون نره....داداش علی ...
تبریک میگم صفا اوردین بانو خانم.سایه جان برقرار باشی همیشه!
دستت درد نکنه قربون دستت از اینکه سایترو گفتی چون من هفته ی دیگه میخوام وبلاگ وا کنم خیلی خیلی ممنون
سلام.دو نفره شدن مبارک شما و ما که می خواهیم اینجا بیاییم.... موفق باشید......
سلام.مخلصیم.یه معذرت اول از آبجی سایه که خوب میبخشن دیگه....دوم اینکه بابا بنویسین دیگه.....سوم اینکه بابا دمتون گرم لینک دادین.ایشالا باخت نکردین(مث پیر زنا حرف زدم نه...بد نبینی جوون)چهارم اینکه......خوب من یه شعر مینویسم مشترکا حالشو ببرین.آی از خود من با خود من آشنا تر/آیینه ایی از تو ندیدم با صفا تر/ای کاش من هم مثل تو ایینه بودم/ایینه ایی از راستی هم بی ریا تر/حس میکنم دانستنت کاریست دشوار/تو کیستی.ای تو از ادراکم فراتر/از پنجره .از آسمان از عشق از من/دلباز تر .باران تر آبی تر رها تر/اسطوره هم رنگ حقیقت دارد اینجا/وقتی تو باشی از خدایان هم خداتر/تو چیستی یک نقطه چین تا بینهایت/دریاب آواز مرا ای قله دور/کز من نخواهی یافت هرگز همصدا تر./................نه دعواتون میشه شر میشه اعصاب مصاب ندارم یکی دیگه هم مینویسم ....(فک کنم اینو اون سهراب بازتره ور داره)ای عجیب قشنگ/با نگاهی پر از لفظ مرطوب/مثل خوابی پر از لکنت سبز یک باغ/چشم هایی شبیح حیای مشبک/پلک های مردد/مثل انگشت های پریشان خواب مسافر/زیر بیداری بیدهای لب رود/در کجاهای پاییزهایی که خواهند امد/یک دهان مشجر/از سفر های خوب/حرف خواهد زد./..................خوب اینم از این .دیگه عرضی نیست......راستی حال داد که جفتتون کامنت گذاشتین خدا بده برکت................در مورد اینکه ادرس نداده بودم هم شرمنده ابجی سایه یادم رفته بود ضمن اینکه..../سمت مرا از آب....بپرسید/دریا همیشه منتظر عاشقانه هاست/............دیگه برم .ببخشید پر چونگی کردیم.مخلص...............راستی زیادی تعریف کرده بودید از نوشتم .عرق شرم و این حرفا..........یا علی.
خدا وکیلی بهت نمیاد از این شعرا هم بلد باشی ... اولیش ساده بود قشنگ و ساده ... اما دومیش قشنگ تر ... خوشم میاد از شعرائی که روش فکر کنم ... سایه
به.میبینم که خوشحال شدی؟پس از این به بعد برا هر کدوم از نوشته هات صد تا نظر میدم که بری حالشو ببری:)).راستی من فدات شم .ممنون از اینکه ادرسه بلاگه منو به ترانه باران نوشتی خانومی؟:))(این فدات بشم ها هم الکی ٬جو نگیرتت:)))خوب ما کی چشممون به جمال شما روشن میشه٬راستی الان اهنگه اون بلاگ رو که گفته بودی دارم گوش میکنم٬توپ بید.
سلام! من بازم اومدم اینجا! اینم واسه اینکه نگی سر نمی زنی! نگی بی معرفتم!
بانو !!!
دستت درد نکنه تو دیگه کی هستی !
مگه قرار نبود دیشب آپدیت کنی اینجا رو ؟
واقعا که ...
از این دفعه دیگه باید تعهد کتبی بدی ...
سلام . الهه ناز شما چرا نمی سازد .... وقتی این همه خط قشنگ و پر از احساس در دفترتان دارید .... شما هم چون من از نشنیدن گلایه می نویسید و از نبودن ... کنار هم بودنتان مبارک و همراهیتان ابدی .... دعای دیگری نمی دانم .... جز اینکه خدانگهدارتان و ۱۰۰۰ آرزوی خوب دیگر.
ولی یک چیز دیگه چرا عوض کردین وب لاگتون رو ...... و وقتی که این کار رو کردین چرا من رو خبر نکردین ؟؟؟؟ ولی باید بگم که بهتر شده از اون قبلیه .... بانو رو نمیشناسم .....