ღ ♥ امی تیس ♥ ღ

شاهزاده امپراطوری ماد ملکه ایران زمین همسر کورش کبیر

ღ ♥ امی تیس ♥ ღ

شاهزاده امپراطوری ماد ملکه ایران زمین همسر کورش کبیر

عشق...

به نام خدای بخشایشگر مهربان...
ســــــــــــــــلام...
*******************************
مولای یا مولا انت العضیم و انا الحقیر
و هل یرحم الحقیر الا العضیم ....

مولای یا مولا انت العزیز و اناالذلیل
و هل یرحم الذلیل الا العزیــــــز...

خدای من درست به همون اندازه که تو خوبی من بدم ... و به همون اندازه نامهربون ...
خدای من تو هستی چون باید باشی ...
هرگز باور نمیکردم اما حالا مطمئنم که آره همهء درای این دنیا بسته است و تنها یه در که همیشه و تا ابدیت باز ... وتنها یه جا هست که میشه راحت بود ...
همیشه فکر میکردم مردم واسه گوش کردن همیشه وسیله ان ولی نه حتی وسیله هم نیستن خیلی وقتا میخوام برم تا آخرو ببینم اون آخر که میگن کجاست .. ببینمش . حسش کنم . لمسش کنم . ..
میخوام باهاش تا آخر عمر حتی بعد از آخر عمر هم باشم ...
خیلی قشنگه  وقتی عاشق میشیم و باور داشته باشیم که این کسی که دیگه شده هستیه آدم تو اون دنیا هم کنار آدم باشه...
نمیتونم بگم که  میدونم عشق یعنی چی چون هنوز نتونستم اون طوری که باید بشناسمت بشناسم ..
عشق رو وقتی میشه معنی کرد  که بشه خدا را معنی کرد ...
خدایی که هرگز آدماشو تنها نمیزاره و دوسمون داره حتی بیشتر از خودمون ...
خدای من هر وقت گریه میکنم .. هر وقت فریاد میزنم .. هر وقت دلتنگ میشم .. هر وقت کم میارم .. هر وقت دستمو دراز میکنم .. هر وقت صدات میکنم ..تنها تویی که میتونی آرامش بدی
 دیگه نمیخوام اشتباه کنم پس تو کمکم کن که با تو باشم نه غیر از تو ...
میخوام گوشامو تیز کنم ..چشمامو بینا کنم .. تا تو رو بشنوم .. تو رو ببینم ..
پس تنهام نذار و کمکم کن مثله همیشه .............
                                                                                 ...بـــــــــــــــــــــانو...
نظرات 15 + ارسال نظر
سایه سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:15 ب.ظ http://taak.blogsky.com

هوارررررررررا برای یه بارم که شده تو وبلاگ خودم اول شدم
آفرین دختر خوب ...
مرسی که سر وقت!!!! آپدیت کردی ...
الان وقت ندارم بخونم ...
خودتم می دونی چرا ...
می بینمت ... عصر زود بیای ... بوس بوس بوس

مجید سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:17 ب.ظ http://hamrah-e-to.persianblog.com

سلام سایه امیدوارم که خوب باشی بانو نوشته های خیلی قشنگی داری امیدوارم که همیشه موفق باشی راستی سایه خیلی از دستت دلگیرم خودت هم می دونی چرا فلان بای

سعید چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:59 ق.ظ http://saeid.persianblog.com

وبلاگ قشنگی داری . به من هم سر بزن !

پریا چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:29 ب.ظ http://padme.blogsky.com

سلامممممممم بانو جان نوشته ات مثل همیشه قشنگ
بود عشق رو وقتی میشه معنی کرد که خدا رو بشه معنی کرد!!!!عالی بود موفق باشی

نیکتا چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:54 ب.ظ http://shahregheseh.persianblog.com

سلام..ممنون به من سر زدی..تو عمرم وبلاگ به این خوشکلی ندیده بودم..خیلی نازه..موفق باشی..

[ بدون نام ] چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:24 ب.ظ

ببینم چرا عکس بکگراند نمیاد؟

آقا طییب چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:51 ب.ظ http://barooni.persianblog.com

سلام ایول ابجی دمت گرم.میام.کار دارم.زود میام.یا عشق.

علی پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:32 ق.ظ http://saaghii.persianblog.com

سلام آبجی ... متن رو خوندم ... خوشحالم که عشق واقعی
همه جا هست ... خیلی خوب نوشتی ... برا من هم دعا کنید

صبا پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:09 ق.ظ http://saba1363.persianblog.com

قشنگ بود................

آهو پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:22 ب.ظ

از نوشتنت خوشم اومد
باز هم بنویس بانو جون

سارا پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:04 ب.ظ http://mariya.blogsky.com


سلام بانو جان
چطوری؟راستی کی گفته که تو بدی به این خوبی،مهربونی.......
نوشتت خیلی قشنگ بود ایشالا بزنی زیر دست سایه
امیدوارم خدا به هممون کمک کنه صدامونم بشنوه (که حتما صدامون و می شنوه)

سیمرغ پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:26 ب.ظ

عالیییییییی بود
واقعا همین طوره....
عشق یعنی همین....
همین عشق به خدا.

آقا طییب. جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:13 ق.ظ http://barooni.persianblog.com

سلام. عرض شود که ........اولا اینکه از دستم در رفت سایه اول شد .عمرن شرط میبندم سر دفه بعد سر هر چی خودش خواست مگه اولی اینجا الکیه که بیاد اووش هورا بکشه.چاکریم.....دوما که...دوما که مخلصیم زود بریم سر سوما که......شاعر میفرماید ای دل غافل طییب فکرشو میکردی یه روز دلت برا بانو تنگ بشه.اینجاشو نخونده بودی نه ای دل قافل که میره و یه هفته سر نمیزنه بخشکی عشق.خوب اینم اعتراف که کمتر اتفاق میفته......چهارما اینکهه هو دیونه بهت نمیگم اما خودت مث بچه ادم بشین سر سفره سحر دعامو کنا.پنجم اینکه فک کنم سایه از دستم نا راحت شده تو بلدی چیزی رو از دل کسی در بیاری.................دستت درست مشدی ابجی خودمی اصلاصل اصل......شیشم اینکه.....خوب مناجات امیر شروع کردی مام که میدونی همینجوریش اینروزا همون دور و برا میپلکیم هواییمون کردی ایول.......هفتم که نگفتم برات اینکه یکی از دوستامون برامون سوغاتی اورده چون نمتونی حدس بزنی میگم.............یه تیکه سنگ از حرم امیر المونین.......میگه اونجا رو داشتن تعمیر میکردن مام دیدیم این حیفه زدیم زیر بقلمون اوردیمسنگ پا خورده زائرای امیر بوده چندین سالل سنگ جلوی در...حالا اینجا بریدتش به هر کی یه تیکه داده....اینم از سوغاتیای ما..............شیشم بوم هفتم بودم چی شد ریخت به هم........بگذریم.یه چیزایی میخوام تو وبلاگم بنویسم دوستم گفت صلاح نیست.نظرت چیه در مورد شب بیس یکم......واسه فاطمیه نوشته بودم که یادته؟؟؟؟؟؟؟؟//نمیدونم.....تا چه خواهند.راستی این لوگو تون کم خوشگل نیستا ایول.این سایههه کلی اینکارس واس خودش ایول..........راستی امروز یه کتاب تو کتاب فروشی دیدم .اسمش طییب و لوطی های تهران بود .ایییییییقیافم دیدنی شده بود کف کردم.مغازهه بسته بود کم مونده شیشه رو بشکنم و کتاب رو بر دارم...............ابجی یه نمور شاد بنویس تو رو خدا میرم خودمو ژرت میکنم از اینجا پایینا(نترس بابا نیم متر هم نیست فقط خوابم میپره(خوابم یا بیدارم تو با منی با من ...............رسما دیگهدارم زر میزنم ببخشید.........یه دو خط معین بیام برات حال بیای و عرض دعای من.........../امشب از اون شباس که من/دوباره دیونه میشم/تو مستی و بی خبری/اسیر میخونه میشم/امشب از اون شباس که من/دلم میخواد داد بزنم/تو شهر این غریبه ها/دردم و فریاد بزنم/از این همه در به دری/تو قلب من قیامته/چه فایده دارره زندگی/این انتهای طاقته/از اینهمه در به دری/دلم رسید به جون من./به داد من نمی رسه/خدای اسمممون من/...........چشم خودت گفتی بسه ها.ببخشید.خیلی حالت خوش بود ما هم غمناک کوک کردیم برات .رخصا با مرام.سایه دلش یادت نره.یا علی.

زهره جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:58 ق.ظ http://zohreh66.persianblog.com

سلام.....قشنگ بود...

یاسمن جمعه 16 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 11:49 ق.ظ http://baran-yasaman.persianblog.com

سلام.وقتی تو میگی بدم پس من دیگه باید برم بمیرم.تو به این خوبی و مهربونی کی میگه بدی؟.بعدشم یه چیزی ٬من یه بار تو عمرم بعد از کلی زور زدن عاشق خدا شدم ولی بعدش فراموش کردم که عاشق بودم٬الان که متنتو خوندم یادم افتاده.بانو دعام کن تو رو خدا .دعام کن که یاد بگیرم دوسش داشته باشم.دعام کن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد