ღ ♥ امی تیس ♥ ღ

شاهزاده امپراطوری ماد ملکه ایران زمین همسر کورش کبیر

ღ ♥ امی تیس ♥ ღ

شاهزاده امپراطوری ماد ملکه ایران زمین همسر کورش کبیر


  
 
در فرصت میان ستاره ها

شلنگ انداز
رقصی میکنم-
دیوانه

به تماشای من بیا!                            

=========

احساس میکنم مسئولیت عده ای زیادی از آدما با منه .. راضی نگه داشتشون ، جواب دادن به حرفهاشون ، سوالاشون ، کنجکاویشون و از همه مهمتر همش باید مراقب باشم چیزی نگم که به کسی بربخوره ..کافیه از یه حرفی برنجم .. ... دوست دارم از اتاقم هیچ وقت بیرون نیام ..خوب من باید حرف میزدم .. الان .. امروز .. امشب .. حقه مسلم منه مگه نه ؟؟ ... وقتی نمیخواد باهام حرف بزنه چیکارش کنم ... مجبورش کنم .. بگم بجهنم .. به درک ؟ ... اگه اینو بگم .. شاید برای لحظه ای آروم شم .. اما باز همه چی برمیگرده سر جاش دوباره اون حس مسئولیت ..... مثل مادرای احمقی که یه عالمه بچه دوره خودشون جمع کردن و نمی دونن نگران کدومشون باشن .... بجاش به خودشون سرکوفت میزنن ... بد و بیراه میگن ... امروز با یه انرژی مثبت از خواب بیدار شدم .. کلی حالم خوب بود .. بخاطر خودم .... ..... بخاطر صبا ... بخاطر اون گل نرگس ... گلناز ... بخاطر اطمینانی که یکی از دوستام بهم داد ... رفتار مامان بابام ... اینکه خیلیا پشت سرم هستند .. بغیر از اونا خدایی که هوامو داره ..اما .. با تمام همه ی اینا درجه حساس بودنم مخصوصا الان تا حدی رسیده که با یه جرقه انگار آتیش میگیرم و باید یه جوری اونو خاموش کنم .. تقیصر منم نیست .. تقیر روزاییه که پشت سر گذاشتم ... یادآوریشون باعث میشه بوضوح دستام بلرزه .. چیکارشون کنم ... به هر کی میگم چند تا دری وری بهم تحویل میده ..خوب پس حق ندارم ... بخاطرشون برای چند لحظه ای رفتارم تغییر کنه ... یه حرفی بزنم ... ... چرا طاقت نمی یارم ... مگه نه اینکه چند ثانیه .. فقط چند ثانیه بعدش پشیمون میشم ..عدرخواهی میکنم ... انگار این کارم بدتره .. بیشتر کینه بدل میگیرن .... گفتم اطمینان کامل میخوام .. هرچند شاید یه کم دیر باشه ..اما من قبول ندارم ... هیچ وقت نداشتم ...اینکه میگن برای کسی بمیر که حداقل برات تب کنه ، نه .. من به تب کردن راضی نمیشم ...حداقلش .. همون حداکثرشه .. نه کمتر .. نه بیشتر .......... اشکالی نداره .. اصلا شاید اون زنگ لعنتی رو اشتباه بوده .. شاید تو ذهنم بوده ... 

باید امشب برم حرم ....