ღ ♥ امی تیس ♥ ღ

شاهزاده امپراطوری ماد ملکه ایران زمین همسر کورش کبیر

ღ ♥ امی تیس ♥ ღ

شاهزاده امپراطوری ماد ملکه ایران زمین همسر کورش کبیر

قاصدکم گریه نکن

 
گریه نکن قاصدکم

شب پایان خواهد یافت

و خورشید بار دگر نور خواهد فروخت

گریه نکن قاصدکم

برف ها آب خواهند شد

و تو پیام آور بهار دیگری خواهی بود.

 

««««««««»»»»»»»»

 

روزی خواهد رسید که همه این ها را فراموش خواهی کرد

روزی خواهد رسید که اشکهایت را خشک خواهی کرد

آری

روزی خواهد رسید که همه این ها رو فراموش خواهی کرد

و آن روز دلی سخت خواهی داشت

زمان چنان تغییر خواهد کرد که

روزی این آتش که وجودت را شعله ور کرده سرد خواهد شد

گریه نکن... گریه نکن حتی اگر زندگیت یک قمار باشه...

گریه نکن...گریه نکن  حتی اگر این آخرین بهار باشه...

گریه نکن...گریه نکن  حتی اگر یارت هم بی وفا باشه...

گریه نکن...

گریه نکن  حتی اگر گیسوان سیاهت  رو برف گرفته...

 

««««««««»»»»»»»»

 

آه اگر می توانستی به گذشته برگردی ...پشیمانی هات اینقدر نبود

چند وقته که یک دل سیر نخندیدی؟

قاصدکم دلبری هات کجان؟

لبهات خندیدن را فراموش کردند  و دلت دوست داشتن و  عشق را...

 

««««««««»»»»»»»»

 

 

 

 

روزی خواهد رسید که نگاهی دوباره به زندگی خواهی کرد

و دلت بر روزهایی که از دست دادی خواهد سوخت

آری روزی به زندگی دوباره بر خواهی گشت و زندگی خواهی کرد

روزی خواهد رسید که به خاطر این روزها پشیمان خواهی شد

و با خنده ای تلخ بر لبانت به گذشته نگاه خواهی کرد

گریه نکن  قاصدکم

گریه نکن... گریه نکن حتی اگر زندگیت یک قمار باشه...

گریه نکن...گریه نکن  حتی اگر این آخرین بهار باشه...

گریه نکن...گریه نکن  حتی اگر او  هم بی وفا باشه...

گریه نکن...

گریه نکن  حتی اگر گیسوان سیاهت  رو برف گرفته...

گریه نکن حتی اگر زندگی همین باشه اگر آخرش همین لحظه اگر آخرش انتحار باشه...

 

 

««««««««»»»»»»»»

 

 

اولش یه شوک بود ، دوست نداشتی حتی به چشمات اعتماد کنی اما بعد یهو می شکنی !!

در عرض 10 دقیقه می تونی اون روی سکه ، که یکسال پنهان بود رو ببینی

مثل یه کابوسه ، نه هنوزم نمی تونی باور کنی .

وقت وقته گریه نیست اجازه گریه نداری !

 

شبه احیاست ، همه دارند دعا می خوند اما تو می بینی نمی تونی بشینی

نمی تونی طاقت بیاری ، حالت  می خواد از هر چی ... بهم بخوره !

 

چقدر سخته که بفهمی تو رو احمق تصور میکنند ، فکر کنند هیچی حالیت نیست

چقدر سخته بفهمی به هیچ دلبستی

 

سه نفری کنار هم دوره یه تاب نشستین

هوا سرده اما کسی حتی حاضر نیست بره تو

آروم  شروع میکنی به گریه کردن

فقط حرف میزنی ...

اندازه تمام عمرت حرف میزنی ...

دلت می خواد اینبار همه شنوده باشن و تو فقط حرف بزنی

سرتو که بالا می یاری ...

وای دوستات  دارند پابه پات گریه میکنند

یکیشون پریا ، یکیشون یاسمن

دلشون قده یه دریاست ..

 

سایه تو رو خدا ارزشش رو نداره اینطوری گریه کنی

سایه همه اونا مثل همنند

 

اینقدر میگن میگن تا بخندی

بعد همش خنده س ، البته بیشتر به خنده های عصبی شبیه

شب احیاست اما شما دارین می خندین از ته دل می خندین 


همشون بهت امیدواری میدن که هیچ چیزی نشده

بانو مثل همیشه برات از خدا میگه و اینکه اینا همه یه جور آزمایشه

صبا  از منطق برات حرف میزنه و اینکه به آینده باید امیدوار بود

 

 

حس میکنی چقدر دوستشون داری ..

1000 تا ، 2000 هزار تا ، 3000 هزار ... نه ... نمیشه وصف کرد نمی تونی حساب کنی ...


پشت سر همه پلها شکست اما روبرو ... یه ستاره ست ، نورش کمه ... اما می بینمش .

 

 

 

 

خیلی چیزا لیاقت می خواد ، اما خیلی ها اونو ندارند  *

باید هر کسی رو به اندازه ظرفیتش ، لیاقتش دوست داشت *

دوست داشتن از حد خودش بگذره چشاتو کور میکنه و نمی ذاره واقعیت رو ببینی*

فقط به خاطر تو ... فقط به خاطر تو *

یه دختر برعکس ... هیچ وقت نمی تونه هرزه باشه *

بین عشق تا نفرت هیچ مرزی وجود نداره  *

 

 

تو باعث شدی بفهمم همه ... لنگه هم هستند.

باعث شدی تا آخرین روزی که زنده ام دیگه به هیچ کس اعتماد نکنم.

باعث شدی دیگه از دروغام شرمنده نباشم

باعث شدی همه رو مثل خودت بد ببینم

باعث شدی نامردی رو یه باره دیگه ببینم

تو قدرت دوست داشتن دوباره رو ازم گرفتی

مهم نیست

 

دیگه تموم شد
مثل یه کابوس بود کابوسی که با رویا شروع شد
اما پایانش ... مهم نیست
بلاخره از خواب بیدار شدم
تجربه تلخی بود ...

  

                                                                                    ... سایه ...