ღ ♥ امی تیس ♥ ღ

شاهزاده امپراطوری ماد ملکه ایران زمین همسر کورش کبیر

ღ ♥ امی تیس ♥ ღ

شاهزاده امپراطوری ماد ملکه ایران زمین همسر کورش کبیر

...قصهء دل...


.................................................
   به نام خدای بخشایشگر مهربان
.................................................

 اینروزها  میرود تا چیزی از رنگ سکوت در دلم حاکم شود .
 این روزهاست که مرا با خود میبرد وناخواسته  او را همراهی میکنم و اشک تنها توشهء  راه  است .
 این روزها  میرود تا چیزی  در غالب ندامت را بیابم و برای دل به ارمغان بیاورم .
این روزها میرود تا چشم در چشم دل بدوزم و بگویم دلتنگیت را چاره نیست .
این روزها میرود تا مهر سکوت نه  برای مدتی بلکه  برای همیشه جاری لبانم شود .
این روزها میرود تا رنگ های دلتگی را  که به انتظار است لمس کنم . 
این روزها میرود تا سایه ای از سایه ها را در دل حک کنم . برای همیشه      
این روزها میرود تا نگاه دخترکی  از نگاهم دور شود .و من  تنها نظارگر رفتنه اویم
کاش کاسهء آبی در دست میگرفتم تا باز گردد...

.و روزها در پی یکدیگر میروند و سکوت را با خود دارند..



         بی تو تعبیری برای خواب خیس گریه ها نیست
!!

                           رد پایی از پرنده تو هوای باغ مانیست  !!  
      
                           

                                      

نظرات 2 + ارسال نظر
سایه چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 03:50 ب.ظ

بذار این روزها بره .. وقتی ما دلمون پیش همه .. بزار برن .. مگه مهمه ... ؟
وقتی دلمون تمام روزا ها پیش خودش نگه داشته ، دیگه چرا ناراحت باشیم ...
میدونی ... همیشه دوست داشتم بهت بگم ... خیلی مهربونی ..
اونم واسه یکی مثل من ...
که همیشه در به در دنبال یه نفر بودم که بفهمه چی میگم ، یه نفر که همیشه بروم بخنده ... دوسم داشته باشه ..
تنها آرزوم هم همین بوده همیشه ...

اما میدونی ...
من بارها و بارها بدونه اینکه بفهمم به این آرزو رسیدم ...
عزیرترینهای زندگیم وقتی عزیز شدن که رفتند ...
شاید اشکالم این بوده که دوست داشتم کسی که قراره بیاد به همه فرق داشته باشه تا بتونم بشناسمش !
همین دیگه باور کن نمی دونم چی بگم ... به قول خودت نخندی ها !
خیلی دوستت دارم ...

مینا چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 04:41 ب.ظ

سایه ی عزیزم ... چی بگم والا ... خدا رو شکر یه گوشه‌ی دنج هست که میشه از دست همه‌ فرار کرد و اومد پیش سایه ...
.: میروم جایز نیست ... من رفتم ! :.
همیشه دوستت داشتم ...
از میل هات خوشحال میشم ... گرچه بعید میدونم دیگه خیلی بیام تو نت ...

سلام مینا ..
نمی دونم چی بگم .. با اینکه ناراحت شدم .. ولی صلاح خودت رو خودت میدونی ..
دلم برات تنگ میشه .. مثل دفعه پیش ...

برات میل میزنم ... تو هم هر وقت اومدی اینجا سر بزن و از خودت خبر بده ..

مواظب خودت باش .. خیلی دوستت دارم ..
سایه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد