اوه اوه اوه... سایه نیگا کن ببین چی میگه... محمد و این حرفا X-] ، ولی حالا تو خونِ خودتو کثیف نکن... بچهس دیگه D: ...
به یاسمن: امروز قراره برگرده... / "تو مخت ایراد داره هاD:" ، میدونی که چقد موافقم D: ...
بذار نوبت منم میشه .. بعدشم وقتی اون دیوونه باشه .. معلومه که این چی میشه ((:
به خودت : یک شبانه روز تو تهران شد 4 ساعت .. واسه همین پنجشنبه رسیدم نه جمعه .. بیچاره آقای فـ.... بهوای اینکه این دختره این روز کامل تهرانه از مشهد پاشد اومد بیاد تهران استقبالش به امید اینکه بتونه اونجا ببینتش :ی .. ساعت 7 صبح رسید تهران بدونه اینکه خبر داشته باشه ما ساعت 6 صبح رفتیم مشهد !! (((((((((((::: نازی اینقده دلم واسش سوخت که نگو !! تا لحظه ای که رسیدیم داشتم اشکای بقل دستیمو پاک میکیردم:ی
سایه جان سلام ..هر جا که تونستم سر زدم تا ازت خبر بگیرم .نمیدونم چرا زدی زیر قولت ؟ گفتی به محضه رسیدنت به ایران هر وقت تونستی برام اف میدی ..اما حالا از هیچ کدومتون خبری ندارم هیچ کدومتون . کاش یه اف بهم بدین تا ببینم چیکار میکنی ..کجایی ؟ بابا بی انصافا دلم براتون تنگ شده ...فقط باید عکساتونو ببینم؟؟؟؟؟؟؟؟
بانو ...
یکشنبه 19 مهرماه سال 1383 ساعت 03:31 ق.ظ
حوصلهم سر رفته... / امکانات کمه (شایدم نیست اصلاً) / کماکان هم حسش نیست off بذارم... (ینی چیزی هم نیس بهت بگم. : هه هه / خوبه که از بس بهت گفتم، باورت شده که وقتی زمانش برسه اتفاق میوفته... (این برا یادآوری بود تا تو بترکی p: ) / بازم کماکان یکی هس که خیلی خُله... منم وظیفهی انسانی خودم میدونم که مثِ هیتلر یه کارایی بکنم... / جملهی اول اضافی بود... تابلوه حوصلهم سر رفته... / قبول داری مثِ مردههایی؟... D secret: ... / عاشقانهترین کلمهای که میشه گفت اینه: هه ( به معنیه 'خوب')
(بعدشم حالا یه جوری تموم میشه دیگه، اینم خیلی بدیهیه که زنه نباید از خونه بره بیرون دیگه... یا اینکه زنگ بزنه آتیشنشانی، مرده غریبه که نباید باید تو خونه، چه حالا شوهرش باشه، چه نباشه)
نمیشه نوشتهش... باید ببینی (پس سعی کن یکم قوه تخیلهت رو بکار بندازی p: ) ما که داشتیم از خنده میترکیدیم...
فعلاً هم کلاً {-8 ... من میرم سر کلاس بعدیم ببینم این quiz رو چی کارش میکنم...
کلاس که تموم شد، قرار بود یه ساعت بعدش quizه رو بگیره... منم یه کاری داشتم رفتم انجام دادم برگشتم... نیم ساعت مونده بود به quiz، حوصلهشو نداشتم رفتم خونه، تازه واسش خونده بودم D: ... دیگه بعید میدونم کلاسی برم p: ... / راستی 'بنده' هم تو کشوی میزمه... فعلاً هـمینا دیگه D: ...
وقتی با قول باورن مخ اساسی اشکال داشته باشه نتیجش میشه همین :ح ((: دویست بار خوندم فهمیدم آخرش چی نوشتی :ی چه فیلتری میکنی تو باز :ی
راستی تو هنوز یه چیزی به من بدهکاری... حداقل اونموقه که خودت گفتی بعداً میگی... من که هر چی دنبال میترا گشتم پیداش نکردم... نمیخوای خودت بگی کجاست D: ؟ ... البته اگه پیداش هم میکردم کاری باهاش نمیداشتم... ولی خوب... الان که دیگه فرق میکنه... مگه نه؟... مُردم از ... ...
"الان اون یکم شد یه عالمه"... خدا تو رو بکشه... اگه هم اون این کارو نکنه خودم حتماً این وظیفهی خطیرو به انجام میرسونم... / خیله خوب... ببینم چی میشه... بستگی داریه بتونم کلت بابام رو پیداش کنم یا نه... / واس اون سری به قول تو عملیات! که دنبالش گشتم پیداش نکردم... / میخواستم عملیات! رو فردا ادامهش بدم... دیروز برنامهای که میخواستم رو حدوداً پیدا کردم... اینجوری میوفته برا هفته بعد... / {-۸ اوووووه ... کی حوصله داره یه هفته صب کنه... / منم که ملوم نیس کی خونه باشم بهم زنگ بزنی... / ایبابا... ?-: ... /
من دیگه دارم حسابی داغ میکنم... دقیقاً مث Jon Irencus ... البته با یه سری تفاوتا...
کماکان ایبابا... و به هر حال من فعلاً رفتم p: ...
[ بدون نام ]
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1383 ساعت 10:40 ق.ظ
Jon Irencus میگه: این زن شوهرش رو تو جنگ از دست داده... سهتا هم بچه داره... و حالا اون میمیره... ارثش بین بقیه تقسیم میشه... و به زودی هم فراموش میشه... (:
[ بدون نام ]
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1383 ساعت 01:20 ب.ظ
با بابا رفته بودیم برا خواستگاری... کلی اتفاق افتاد... ولی خوب... من که عمراً برات تریف کنم... ... / حالا... مهمش اینه که یه سری نتیاج جدیدی گرفتم... ... که اونم البته قرار نیست به تو بگم... - ولی باحال شد: اعتماد به نفسم رفت بالا D: ... ///
راستی نابغه... من که نگفتم تو مخشونو بزنی... گفتم اونا مختو بزنن... تو هم دمت ذاتاً خودش رو تله هستش p: ...
بانو ...
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1383 ساعت 03:35 ق.ظ
دیگه بهت قول میدم هرگز نیام اینجا....
ای بابا .. من چیکار کنم حالا افلاین که میگین نمیرسه .. ایمیل هم که رسید اما جواب نداشت .. تلفننتم که هیچ کس نداره ... ( از پریا و یاسمن و هستی پرسیدم ) ..
چرا فقط یه کار میشده بکنم که نکردم .. اونم باید پاسخت رو اینجا میدادم .. که ببخشید دیگه .. هر چند اونم علت داشته .. یه بار فقط تونستم تو یاد داشتها و نظرات کاربرم برم وقتی داشتم به ترتیب جواب میدادم .. یهو یه چیزی شد حواسم پرت شد دیگه ..
حالا اگه اف تو میرسه .. یه لطفی کن شمارت رو برام بذار ..
هیچی... اومده بودم اینجا... دوباره اینا رو خوندم... ...
[ بدون نام ]
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1383 ساعت 03:05 ب.ظ
باز هم... اومده بودم اینجا... و خوندمشون... یه نیگا به تاریخ بنداز... امشب مامان اینآ میرن سوریه... دیشب هم گفتی وقتی مامانت نیس یکی دیگه باید مواظبت باشه... / فقط برا من سؤال اینجاس که کی؟؟؟ p: ...
[ بدون نام ]
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1383 ساعت 03:16 ب.ظ
یه چیز دیگه هم خواستم بگم: چقدر زمان زود میگذره... .. یا شایدم من نفهمیدم چی شد..
تو .. تو .. تو .. تو .. تو .. ت و ... ت . . . و تو...
کی؟..
شاید بعداً یه چیزی رو ازت بخوام... (اینم برا اینکه یادم بیاد: تصور کن هر دوتاشون با هم اندازهشون فرق کرده باشه... / به هر حال فک میکنم که خیلی خوب باشه... .. آره آره... حتماً بعداً یادم بنداز اینو بگم...)
فاطمه جونت
شنبه 17 آذرماه سال 1386 ساعت 02:38 ق.ظ
کلی گشتم تا یه صفحه تو وبلاگت پیدا کنم که جای نظر دهی داشته باشه....امروز بستت از ایران به دستمون رسید من که تو می کردم می گفتم بو ایران می ده مامان بو می کرد می گفت بو سایه رو می ده.....مادره دیگه؟! باز من خل شدم اومدم اینجا اصلآ شاید دیگه هیچ وقت هیچ وقت اینجا نیای.....ولی من دوست دارم بنویسم به تو چه؟!اااااااا چرا فوش می دی خودت خلی نه من! اا ااا اااا فوش نده خوب....اصلآ رفتم.................................
نظر ؟؟!؟! شوخیت گرفته؟؟؟
۱ ۲ ۳ آزمایش میشه ...
چه عجب! بالاخره ما از قلم شما يه جا تونستيم نشون پيدا کنيم.محمد کيلو چنده؟!:))از خودت بگوووووووووووو...بابا حرف بزن...چيزی بگو...محمد به چه درد من ميخوره؟!من ميخوام بدونم تو خوبی؟تو خوشی؟تو کی ميای ايران؟تو مخت ايراد داره هاD:
خبر نداری !! میخوام یواش یواش برم و اینجا رو بدم به محمدم !!! " بازم میم مالکیت !" .... :ی
منم خوب خوب خوبم !
مسافرت اجباریه بهم ساخت اینقدر که اصلا دلم نمیخواست برگردم !! کلی ماجرا پیش اومد توووووووپ ...
اوه اوه اوه... سایه نیگا کن ببین چی میگه... محمد و این حرفا X-] ، ولی حالا تو خونِ خودتو کثیف نکن... بچهس دیگه D: ...
به یاسمن: امروز قراره برگرده... / "تو مخت ایراد داره هاD:" ، میدونی که چقد موافقم D: ...
بذار نوبت منم میشه ..
بعدشم وقتی اون دیوونه باشه .. معلومه که این چی میشه ((:
به خودت : یک شبانه روز تو تهران شد 4 ساعت .. واسه همین پنجشنبه رسیدم نه جمعه ..
بیچاره آقای فـ.... بهوای اینکه این دختره این روز کامل تهرانه از مشهد پاشد اومد بیاد تهران استقبالش به امید اینکه بتونه اونجا ببینتش :ی ..
ساعت 7 صبح رسید تهران بدونه اینکه خبر داشته باشه ما ساعت 6 صبح رفتیم مشهد !! (((((((((((:::
نازی اینقده دلم واسش سوخت که نگو !!
تا لحظه ای که رسیدیم داشتم اشکای بقل دستیمو پاک میکیردم:ی
D he he: ... حسش نبود برات off بذارم... ولی حسش اومد که اینجا بنویسم p: ... دیگه خود دانی p: ...
ضمناً اون 'هه هه' خونده نمیشه... 'هی هی' خونده میشه p: ...
سایه جان سلام ..هر جا که تونستم سر زدم تا ازت خبر بگیرم .نمیدونم چرا زدی زیر قولت ؟ گفتی به محضه رسیدنت به ایران هر وقت تونستی برام اف میدی ..اما حالا از هیچ کدومتون خبری ندارم هیچ کدومتون . کاش یه اف بهم بدین تا ببینم چیکار میکنی ..کجایی ؟ بابا بی انصافا دلم براتون تنگ شده ...فقط باید عکساتونو ببینم؟؟؟؟؟؟؟؟
آخه دختر خوب پریزاد و دیگه برا چی بستی؟؟؟
چیه؟ تو سوریه میتونی café net بری... اونم گرون... ........................................
{-8 D: ...
کلاً همینجوری p: ...
سایه خانومی گذاشتی و رفتی .... فکر نکردی که یه بغل خاطره می مونه ... به همین راحتی می شه که ... اه ولش کن ....
میگم چه هرکیم از را میرسه میزنه تو سر توهااا... دلم برات سوخت ( ((: ) ...
یکیم نیس به تو بگه آخه تو که نمیتونی مواظب دوستیات باشی، مگه مجبوری بری دوس پیدا کنی p: ...
ه**** ه* ن*** ا**** ا* م* د*** ک** (عمراً بفهمی p: )
هـ**** هـ* نـ*** ا**** ا* مـ* د*** کـ**(نقطه سر خط(/شایدم: علامت تعجب {-8 ) )
حتماً این یه جمله دیگهس نه p :D: ...
بهدم دقت کردی که اصلاً ملوم نیس "یکسال مثل باد گذشت" link هس... ... خانوم گرافیست D: ...
الان از وسط کلاس بلن شدم... البته سر کلاس هم گوش نمیکردم... داشتم برا quiz کلاس بعدیش میخوندم...
حضور-غیاب هم نمیکنه... خودمم موندم اصاً برا چی رفتم سر کلاس D: ...
یکی هس خیلی خُله (غیر از من و تو)... ... آفرین، خودشه D: ...
اعصاب آدمو میبره زیر گیوتین... طرف اصاً داغانه D: ...
بقیهشم ................................................. |-8 ...
حوصلهم سر رفته... / امکانات کمه (شایدم نیست اصلاً) / کماکان هم حسش نیست off بذارم... (ینی چیزی هم نیس بهت بگم. : هه هه / خوبه که از بس بهت گفتم، باورت شده که وقتی زمانش برسه اتفاق میوفته... (این برا یادآوری بود تا تو بترکی p: ) / بازم کماکان یکی هس که خیلی خُله... منم وظیفهی انسانی خودم میدونم که مثِ هیتلر یه کارایی بکنم... / جملهی اول اضافی بود... تابلوه حوصلهم سر رفته... / قبول داری مثِ مردههایی؟... D secret: ... / عاشقانهترین کلمهای که میشه گفت اینه: هه ( به معنیه 'خوب')
اینجا رو داشته باش: (مالِ بچههای دَخمهس D: )
(زنه خونهشون آتیش گرفته... زنگ زده به مَرده...)
-...........
=هه
-....................
=هه
-...........................
-...............
=هه (الان دیگه اوج love ترکوندن مَردهس D: )
-................. (میگه گرممه میتونم لباسمو در بیارم)
=مگه الان سخنرانی آقا نیست. برو پای تلویزیون. یادتم نره آقا از پشت پرده اومد، چادرت سرت باشه.
(بعدشم حالا یه جوری تموم میشه دیگه، اینم خیلی بدیهیه که زنه نباید از خونه بره بیرون دیگه... یا اینکه زنگ بزنه آتیشنشانی، مرده غریبه که نباید باید تو خونه، چه حالا شوهرش باشه، چه نباشه)
نمیشه نوشتهش... باید ببینی (پس سعی کن یکم قوه تخیلهت رو بکار بندازی p: )
ما که داشتیم از خنده میترکیدیم...
فعلاً هم کلاً {-8 ... من میرم سر کلاس بعدیم ببینم این quiz رو چی کارش میکنم...
همینجوری الکی !
کلاس که تموم شد، قرار بود یه ساعت بعدش quizه رو بگیره... منم یه کاری داشتم رفتم انجام دادم برگشتم... نیم ساعت مونده بود به quiz، حوصلهشو نداشتم رفتم خونه، تازه واسش خونده بودم D: ... دیگه بعید میدونم کلاسی برم p: ... / راستی 'بنده' هم تو کشوی میزمه... فعلاً هـمینا دیگه D: ...
وقتی با قول باورن مخ اساسی اشکال داشته باشه نتیجش میشه همین :ح
((:
دویست بار خوندم فهمیدم آخرش چی نوشتی :ی
چه فیلتری میکنی تو باز :ی
راستی تو هنوز یه چیزی به من بدهکاری... حداقل اونموقه که خودت گفتی بعداً میگی... من که هر چی دنبال میترا گشتم پیداش نکردم... نمیخوای خودت بگی کجاست D: ؟ ... البته اگه پیداش هم میکردم کاری باهاش نمیداشتم... ولی خوب... الان که دیگه فرق میکنه... مگه نه؟... مُردم از ... ...
خوشحالو نیگاش کن... من الان offاتو دیدم... دانشگا خوش بگذره D :p: ... حتما خبر نداری اینجا نظردونی باز شده ملت دارن برات مینویسن...
منم که پوست و استخون ( انگلیسیها هم دقیقاً همینو میگن bone and skin ) ... چی چی میگی تو؟؟!!
کماکان برات off نمیذارم تا چشت درآد... بعدم کی حال تو رو پرسید واس خودت میگی "منم خوبم دیگه"... خود-تحویلگیر p: ...
بعدم به قول اون یارو (وقتی اینو میگفت دیگه خیلی داغ کرده بود) :
?Should I be intrupted in *every* turn
* هم stressش هست D: ...
کماکان هــمینا دیگه، خوشحال... چیزی به من مربوط نیست p: ...
راستی مبارک باشه (: D: ...
ولی... جدی جدی... ؟؟؟ ... {-8 ... هان؟...
دختر توی آینه... گریه رو از سر میگیره...
خوب میدونم از دوری و ... ... دیرام دارام دارام دیریم... دیرام دارام دارام دیریمD: ...
من دلم برا این چیزا تنگ شده... اونوخت نیگا کن تو دلت برا چی تنگ میشه... مگه قحطیه p: ؟
چــراا ؟؟
ولی از این حرفا که بگذریم... میری دانشگا... مختو میزنن... عاشق میشی... آی من حال میکنم... آی من حال میکنم D: ...
مگه بچم ! .. اصلا این حرفا به من میاد :ی
بعدشم آدم مگه قحطه ! ..
تازشم اون آدمائی که من دیدم به این راحتیا دم به تله نمی دن ..
:خ :خ !!
چه پررو :خ
"الان اون یکم شد یه عالمه"... خدا تو رو بکشه... اگه هم اون این کارو نکنه خودم حتماً این وظیفهی خطیرو به انجام میرسونم... / خیله خوب... ببینم چی میشه... بستگی داریه بتونم کلت بابام رو پیداش کنم یا نه... / واس اون سری به قول تو عملیات! که دنبالش گشتم پیداش نکردم... / میخواستم عملیات! رو فردا ادامهش بدم... دیروز برنامهای که میخواستم رو حدوداً پیدا کردم... اینجوری میوفته برا هفته بعد... / {-۸ اوووووه ... کی حوصله داره یه هفته صب کنه... / منم که ملوم نیس کی خونه باشم بهم زنگ بزنی... / ایبابا... ?-: ... /
*بستگی داره
خیلی خــلییییییییی...
من یادم رفت اون یکی رشتههه چی بود D: ... فقط یادمه کجا بود... پس نباید زنجان باشی...
عمرا یادت بیاد ! منم عمرا بگم !
من دیگه دارم حسابی داغ میکنم... دقیقاً مث Jon Irencus ... البته با یه سری تفاوتا...
کماکان ایبابا... و به هر حال من فعلاً رفتم p: ...
Jon Irencus میگه: این زن شوهرش رو تو جنگ از دست داده... سهتا هم بچه داره... و حالا اون میمیره... ارثش بین بقیه تقسیم میشه... و به زودی هم فراموش میشه... (:
ببینم... جواب بقیه رو هم دادی؟؟؟
امروز شنبه... میرم خونه... خواستی زنگ بزن...
این اتوبان جدیده که افتتاحش کرد این وزیر سابق راه خیلی باحاله... از تهران تا اصفهان که قبلاً ما ۶-۷ ساعته میرفتیم شده چارونیم ساعت...
با بابا رفته بودیم برا خواستگاری... کلی اتفاق افتاد... ولی خوب... من که عمراً برات تریف کنم... ... / حالا... مهمش اینه که یه سری نتیاج جدیدی گرفتم... ... که اونم البته قرار نیست به تو بگم... - ولی باحال شد: اعتماد به نفسم رفت بالا D: ... ///
/// (کلاً فهمیدی چی گفتم یا نه؟ D: ... )
بعدم اون یارو ۷۰٪ جور شد... خوشحال باش... ... دیگه اینکه یادم بنداز یه چیزاییه از اول شهریور، بعضی موقهها میاد تو سرم و منم میخوام به تو بگمشون... یادم میره... / اینجوری میشه که همهش مزخرف میشنوی p: ... تقصیره خودته... یه بار دیگه هم بهت گفتم یادم بنداز... یادم ننداختی... ... حالا دفه بَد یادم بنداز... باشه؟... آفرین p: ...
میای تو نت ولی یه خبری از خودت بهم نمیدی.!!!
ینی تو جدی جدی چیزی به بانو نگفتی؟؟؟؟... البته به من مربوط نیست... ...............
یه چیز دیگه رو هم میخواستم اصلاح کنم:
skin and bones
همین...
راستی نابغه... من که نگفتم تو مخشونو بزنی... گفتم اونا مختو بزنن... تو هم دمت ذاتاً خودش رو تله هستش p: ...
دیگه بهت قول میدم هرگز نیام اینجا....
ای بابا .. من چیکار کنم حالا
افلاین که میگین نمیرسه .. ایمیل هم که رسید اما جواب نداشت ..
تلفننتم که هیچ کس نداره ... ( از پریا و یاسمن و هستی پرسیدم ) ..
چرا فقط یه کار میشده بکنم که نکردم .. اونم باید پاسخت رو اینجا میدادم .. که ببخشید دیگه ..
هر چند اونم علت داشته .. یه بار فقط تونستم تو یاد داشتها و نظرات کاربرم برم وقتی داشتم به ترتیب جواب میدادم .. یهو یه چیزی شد حواسم پرت شد دیگه ..
حالا اگه اف تو میرسه .. یه لطفی کن شمارت رو برام بذار ..
ای بابا .... یادمممم رفففففت .. نوشتی دیگه اینجا نمیای ...پس چطوری بخوووونیییییی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوب حالا من چه غلطی بکنم ؟؟؟؟؟ ها ؟؟؟؟؟
Ping
سلاااااااااااااااااااامممممممم. من تازه اینجا رو دیدم و دیدم که می نویسین....
هیچی... اومده بودم اینجا... دوباره اینا رو خوندم... ...
باز هم... اومده بودم اینجا... و خوندمشون... یه نیگا به تاریخ بنداز... امشب مامان اینآ میرن سوریه... دیشب هم گفتی وقتی مامانت نیس یکی دیگه باید مواظبت باشه... / فقط برا من سؤال اینجاس که کی؟؟؟ p: ...
یه چیز دیگه هم خواستم بگم: چقدر زمان زود میگذره... .. یا شایدم من نفهمیدم چی شد..
تو .. تو .. تو .. تو .. تو .. ت و ... ت . . . و تو...
کی؟..
شاید بعداً یه چیزی رو ازت بخوام... (اینم برا اینکه یادم بیاد: تصور کن هر دوتاشون با هم اندازهشون فرق کرده باشه... / به هر حال فک میکنم که خیلی خوب باشه... .. آره آره... حتماً بعداً یادم بنداز اینو بگم...)
کلی گشتم تا یه صفحه تو وبلاگت پیدا کنم که جای نظر دهی داشته باشه....امروز بستت از ایران به دستمون رسید من که تو می کردم می گفتم بو ایران می ده مامان بو می کرد می گفت بو سایه رو می ده.....مادره دیگه؟!
باز من خل شدم اومدم اینجا اصلآ شاید دیگه هیچ وقت هیچ وقت اینجا نیای.....ولی من دوست دارم بنویسم به تو چه؟!اااااااا چرا فوش می دی خودت خلی نه من! اا ااا اااا فوش نده خوب....اصلآ رفتم.................................
فاطمممممممممممممممممممممممممممه..
من الان اینو دیدم..
چقدر عوض شدیم..
همه..
نوشته های محسن رو هم خوندم...
چقدر عوض شده.. البته من الانش رو بیشتر از اون موقعش دوست دارم
فاطمهههههههههه
دلم برات تنگ شدهههههههههههههههههه